دلم برای ثار دکتر شریعتی تنگ شده است...حال خوب من آن روزها بود که حسین وارث آدم را می خاندم...محرم پارسال...
انگار چند سالی است برای من واجب است که توی دل دل روضه ها کتاب بخانم... تا به دلم روضه ها بچسبد...
انگار کن معرفت فقط از این کتاب خانی های موقع سخنرانی ها و روضه خانی ها به دست می آید... حتا با همه ی غر زدن های دوستان...
انگار کن یک عادت است....عادتی که برای کیف کردن ملازم است برای من....
در فکر یک کتاب خوبم برای روضه های امسال...
امسال نوبت لهوف است...