آخرین روزها، آخرین حرم ها...لحظه به لحظه اش را از یاد نخاهم برد...
چقدر دلم برایتان تنگ شده است حضرت رسول...یادت هست!لحظات آخر خداحافظی روبه روی قبه الخضرا،پیش پای شما زار می زدم و هی قرآن را باز می کردم بهر امیدی... و هی خدا حالم را می گرفت...
یادت هست که زمزمه می کردم با من حرف بزن... آیه ی عذاب آمد!
دلم هری ریخت...بغض کردم دوباره قرآن باز کردم، آیه ی شماتت آمد... دانه دانه اشک می ریختم انگار کن انار برای خدا دانه می کردم ...یادت هست!
ناله کردم و خدارا به شما قسم دادم و گفتم مگر می شود تا اینجا بیایم، از رحمه للعالمین هم بخاهم مرا شفاعت کند و تو مرا نبخشی؟ وای بر من!!
پرسیدم: اهل نجاتم یا عذاب؟ آیه ی 160اعراف آمد و خدای محمد نوازشم کرد که: واکتبنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه...
و برای ما در این دنیا و در جهان آخرت خیر مقرر فرما زیرا ما به سوی تو باز آمده و راه تو را پیش گرفته ایم....
آرام می شوم ...مطمئن بودم که این همه راه مرا بی خود نکشانده بودی که همانی باشم که بودم ...
هوالحبیب الذی ترجى شفاعته لکل هول من الأهوال مقتحم
او دوستی است که در همه پیشامد ها و حوادث ناگوار امید شفاعتش می رود
به نام سلام
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد - آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد . . .
ممنون از حضورتون در هوای حوصله
موفق باشید / یاعلی