دلطلب

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی...

دلطلب

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی...

مشخصات بلاگ
دلطلب

خداوندا!
قیامتت را بر پا کن...
تو اگرخسته نشده ای، ماعجیب خسته ایم...

پیوندهای روزانه

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

به باران بگو ببارد

حالا که دارد سال نو می شود

باران که ببارد

شایدغم هایمان را از دل بشوید و با خود ببرد...


......................................................................................................................................................................................

پ.ن1: آن وقت ها که ما بچه تر بودیم عید با خودش کلی ذوق و شوق می آورد و همه مان را سیر می کرد از سرخوشی... اما چند سالی می شود که انگار بهار با آمدنش اضطرار می آورد... اضطرار

پ.ن2: اصلن بهار غم دارد...انگار کسی را کم دارد...

پ.ن3: بهارِ امسال، جایِ خالی ها بیشتر احساس می شود....

پ.ن4: و سالی که گذشت.... بهاری که با مرگ جوان مذکور همراه بود، تابستانی که بعضی روزهایش را هنوز هم که هنوز است بغض می کنم، اتفاقات سیاسی که بعضی شان به حق درد داشت، سفر کربلای پیاده ای که قسمتمان نشد، از دنیا رفتن پسر یک ساله همسایه مان که گرچه هیچ وقت ندیدمش و این اواخر بود که تازه فهمیدم از یک بیماری ژنتیکی نادر رنج می برد و خانواده اش چه هزینه ی گزافی بابت درمان می پردازند که گاهی از سر نداری قوت غالبشان نان خالی می شد که ثمر هم نداشت و چند هفته پیش پسرک از دنیا رفت، استرس آزمونی که نتیجه اش برایم بسیار مهم است، مشکلی که این اواخر من و دوستانم را به شدت درگیر کرده بود، شنیدن دلخستگی کسانی که فقط جنبه ی درد و دل داشت، کشت وکشتارهای تلخ سوریه و این آخری ها ربوده شدن سربازانی که آخر سالی دل والدینشان را به درد آورده و همه ی اتفاقات ریز و درشتی که شاید قریب به اتفاق، تلخ باشند...

پ.ن5: همه اش آیه ی یاس شد...شیرینی اش هم همان یک سفر مشهدی که نصیبمان شد که می ارزید به کل سالی که گذشت ....

پ.ن6: دل خوشم... دل خوش به اتفاق های خوبی که خداوند در سال جدید قرار است برای همه مان رقم بزند... ان شاالله....

عاشق که می شوی

تازه عمق فاجعه را از دل روضه ها می فهمی...


دلم میخاهد کوچه پس کوچه های خاکی دنیا رابگذرم برای اهلش و بروم...وبروم که به اوج برسم.. دلتنگم...و این دلتنگی با خود برایم بی قراری به ارمغان آورده است... خدایا صدایم را می شنوی... نای داد زدن ندارم...از قلبم بخان ناگفته ها را... تو خوب می دانی عاشقی درد بزرگیست که فقط تو می توانی وصله اش کنی به وصال...

 کمک کن که قلبن پا روی قلبم بگذارم و بعد رد شوم از روی من...از روی خودم...

می خاهم که بدانی من راضیم به رضایت...

...................................................................................................................................................................................

پ.ن1: کاش می شد عازم باشیم...چه کنم که هرچه می کنم انگار جورش برای رفتن جور نمی شود...

پ.ن2: همچنین دلمان برای امام رضا هم پر می کشد ....به خصوص که گروهی از دوستان امروز راهی شدند برای مشهد...دل ما با ایشان نیز رفت...

دلم کندن میخاهد...
کندن و رفتن...
یعنی می شود چشمانم را ببندم و وقتی راهی شدم بعد از یکی، دو روز آن خبر خوش برسد که من همان جا درجا غرق در نور شوم...
خدایا خاهش می کنم مرا دریاب...
حس و حال به هم ریختگی نیست...
حال و هوای شکرگزاری در سر می پرورانم...