از همان کودکی حس و حال خداحافظی را دوست نداشتم....یعنی یک جور دلتنگی، نمی دانم انگار حس و حال تراژدی خداحافظی را هیچ وقت نداشته ام...سلام ها بیشتر بر قلبم می نشینند...
این روزها که دارد دولت عوض می شود ... باز همان حس و حال همیشگی به سراغم آمده است.دیشب که خداحافظی احمدی نژاد را می دیدم انگار بغض کردم همه ی سادگی ها،بامردم بودن ها،خدمتگزاری ها،همه وهمه را..و اگر تلخی برخی کارهایش به چشم نمی امد،اسطوره ای بود برای مردم ایران...احمدی نژاد با همه ی داشته ها ونداشته های دولتش، درست و غلط هایش دارد می رود...خوب که دقت می کردم به چشمم آمد که احمدی نژادی که 8 سال پیش آمد با احمدی نژادی که امروز دارد می رود چقدر تغییر کرده است انگار کن این8 سال به اندازه ی 16 سال پیرتر شده است...
مادرم همیشه می گوید هر آمدنی رفتنی دارد....مهم این است که آدم دست پر برود...ودست پریعنی خورجینت پر باشد از رضایت خلق وخدا...
زحمات زیادی کشید
دستش درست
بماند که قدر نمی دانند