این روزها که دلم به تو تنگ شده و دل دل می کند برای رفتن دوست دارم دستش را بگیرم و بکشم و ببرم بگذارمش جلوی باب الجواد ...
و از آن جا نعلین از پا به در آرد و انار ریزان برود تا صحن انقلاب.... بعد دم در تعلل کند که اولش اجازه اش را بگیرم از آقا و بعد که ادب کرد واذن داد آقا، ببرم بگذارمش توی آن ایوانک همیشگی که صاف روبه روی گنبد است و بگذارم که تا هر وقت دلش خاست سیر زل بزند به گنبد طلایی تا سرش باز بشود و هی بگوید برای آقا و هی دانه دانه خالی کند خودش را...
و بعد یک پیاله آب بیاورم از سقاخانه تا گلویی تازه کند و هق هقش آرام شود و خوب که پاک و خالص شد دوباره دستش را بگیرم و روانه اش کنم که گره بزند دستش را به مشبک های ضریح...
آقا بدان من دلم هوس کرده دلدارش را...
و از آن جا نعلین از پا به در آرد و انار ریزان برود تا صحن انقلاب.... بعد دم در تعلل کند که اولش اجازه اش را بگیرم از آقا و بعد که ادب کرد واذن داد آقا، ببرم بگذارمش توی آن ایوانک همیشگی که صاف روبه روی گنبد است و بگذارم که تا هر وقت دلش خاست سیر زل بزند به گنبد طلایی تا سرش باز بشود و هی بگوید برای آقا و هی دانه دانه خالی کند خودش را...
و بعد یک پیاله آب بیاورم از سقاخانه تا گلویی تازه کند و هق هقش آرام شود و خوب که پاک و خالص شد دوباره دستش را بگیرم و روانه اش کنم که گره بزند دستش را به مشبک های ضریح...
آقا بدان من دلم هوس کرده دلدارش را...