از سفر برگشتم...
با سوغات دنیایی...آن هم یک عالمه،فقط برای خودم... اما روحم هنوز تشنه است...طلب!!
فکر کن آماده شدی که بروی سرکلاس و یقین داری که جورش جور نمی شود که بروی
یکهو به خودت می آیی می بینی در راه قم- جمکرانی
به همین سادگی!
به همین خوشمزگی!
چقدر دلم برایتان تنگ شده بود بانو
اما حالا، انگار خبری از دل تنگی نیست
چیزی فراتر از دل تنگی وجودم را به سیطره کشیده، انگار غمی بزرگ، دلم را به یغما برده است
بانو دل بی دلم را دل داری بده...همین..!